شعر در مورد عصمت
شعر در مورد عصمت ,شعری درمورد عصمت,شعر نو عصمت مخلصی,سایت شعر نو عصمت مخلصی,شعر باسم عصمت,شعر عن اسم عصمت,شعر عصمت,شعر عصمت بخارایی,شعر عصمت بخاری,شعر در مورد عصمت,شعر ابوالفضل عصمت پرست,موسی عصمتی شعر,شعر در باره عصمت,شعری درمورد عصمت,اشعار ابوالفضل عصمت پرست
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد عصمت برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
عصمت حسن یوسفی زد چاک
پرده طاقت زلیخا را
میکشد پنبه هر سحر خورشید
تا دهد جلوه داغ دلها را
شعر در مورد عصمت
گر برون خواهی خرامیدن یکی بنمایمت
آنکه پا در دامن عصمت درون خواهد کشید
روی اگر آن است، ره سوی بلا خواهد نمود
عشق اگر این است تا حد جنون خواهد کشید
شعری درمورد عصمت
محرم درون پرده مقصود نیستند
جز عاشقان که پرده عصمت دریده اند
برتر جهان به جاده همت که کاهل اند
آن بختیان که سدره و طوبی چریده اند
شعر نو عصمت مخلصی
بدار، ای پندگو، از دامنم دست
که من پیراهن عصمت دریدم
چه داند بی خبر خون خوردن عشق؟
تو از من پرس کاین شربت چشیدم
سایت شعر نو عصمت مخلصی
دین نمانده ست که تا نامه عصمت خوانم
دل نمانده ست که تا تخته صبر آموزم
شبی بسی رفته به بیداری و آن بخت
نبود که دمد صبح مرادی ز رخت یک روزم
شعر باسم عصمت
تن نه مستورست، عصمت از سگ گلخن مجوی
دل نه آبادست، عشره از ده ویران مخواه
خاک پایش را به دل می خواهی، ای دیده، خطاست
گوهری را کش دو عالم قیمت است ارزان مخواه
شعر عن اسم عصمت
قابل عصمت نیند، پند نگویند، ازآنک
مغ نشود پارسا، سگ نشود جوهری
گر چه در آخر زمان پرورش دین کم است
عدل خلیفه بس است از پی دین پروری
شعر عصمت
برای عصمت خوبان خلوت خانه رازت
میان تا روز می بندد شب تیره به لالایی
کجا غایب شود غیبی ز علم دوربین تو؟
که هم برغیب علامی و هم بر عیب دانایی
شعر عصمت بخارایی
گر من آلوده دامنم چه عجب
همه عالم گواه عصمت اوست
من که باشم در آن حرم
که صبا پرده دار حریم حرمت اوست
شعر عصمت بخاری
چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکیست
نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود
حافظا علم و ادب ورز که در مجلس شاه
هر که را نیست ادب لایق صحبت نبود
شعر در مورد عصمت
خاک نعلین تو ای دوست نمی یارم شد
تا بر آن دامن عصمت ننشیند گردم
روز دیوان جزا دست من و دامن تو
تا بگویی دل سعدی به چه جرم آزردم
شعر ابوالفضل عصمت پرست
تندخویی نیکوان را دیده بان عصمت است
زود می چیند تماشایی گل بی خار را
چشم پوشیدن به است از دیدن نادیدنی
زین سبب آیینه گیرد از هوا زنگار را
موسی عصمتی شعر
چه حاجت است مسیحا به گفتگو آید؟
حجاب، شاهد عصمت بس است مریم را
به روی زنده دلی آفتاب خنده زند
که همچو صبح تواند شمرده زد دم را
شعر در باره عصمت
ساده رویی را که عصمت دیده بانی کرده است
سبزه خط پرده شرم و حیای دیگرست
جامه گلگونی که می خواهم ز تیغش جان برم
هر کف خاکی ز کویش کربلای دیگرست
شعری درمورد عصمت
شاهد مستوری گل قطره شبنم بس است
چهره مریم دلیل عصمت مریم بس است
مشت آبی می کند خواب گران را تار و مار
قطره اشکی پی ویرانی عالم بس است
شعر در مورد عصمت
بیشتر بخوانید :