شعر در مورد ابر
شعر در مورد ابر,شعر در مورد ابر و باران,شعر در وصف ابر,شعری در وصف هوای ابری,شعر در وصف هوای ابری,شعر در وصف آسمان ابری,شعر وصف ابر,شعر در وصف هوای ابری,معنی شعر وصف ابر,شعر ابر,شعر ابر میبارد,شعر ابر ها,شعر های ابری,شعر در مورد ابر ها
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد ابر برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
که هستی؟
که به باران میگویی بیا
ابر میبارد
به عشق میگویی بیا
پاییز میرسد
به شب میگویی بیا
شعر در مورد ابر
کجایی؟
اینجا پاییز است
و ابرها شتابی در باریدن ندارند
و ساعت دیواری
عقربه هایش را روی گذشته جا گذاشته
اینجا هنوز یک رز صورتی
گوشه ی باغچه هست
که می خواهد از مسیر دست های تو
به موهای من برسد
شعر در مورد ابر و باران
تک “درخت سپیدار” باغچه ی پدربزرگ
آخرین “فشنگ” سرباز خسته از جنگ
یا تکه “ابری” سیاه
که لک کرده دامان آبی آسمان را …
اسم های زیادی دارم
ولی تو بی هیچ نگرانی
مرا بارها صدا بزن!
شهرت من است
و این نام های کوچک!
اصلیت ام را پنهان نمی کند …
شعر در وصف ابر
حالم خوب است!
هنوز خواب می بینم ابری می آید
و مرا
تا سرآغازِ روییدن
بدرقه می کند.
شعری در وصف هوای ابری
من به اندازه ی جفتمان دوستت دارم
من به اندازه ای که
ابر باران را
دریا موج را
موهات انگشتانم را
پیراهنت تنم را دوست دارد، دوستت دارم!
شعر در وصف هوای ابری
از آسمان می افتم
سقوط تکه ابریست
که دست بر پیراهنم می ساید
ترس قطره اشکی ست
که نمی ریزد
قصه ی گندم به تکرار نان می رسد
قصه ی آدم به پایان مرگ…
شعر در وصف آسمان ابری
به خاطر ابرها تو را گفتم
به خاطر درختِ دریا تو را گفتم
برای هر موج، برای پرندگانِ در شاخسار
برای سنگریزه های صدا
برای چشمی که چهره یا چشم انداز می شود
و آسمانش را رنگ می دهد خواب
شعر وصف ابر
دست من اگر بود
زمین آبادی داشتیم
خانه ی کوچکی
باغچه ی مملو ریحانی
اطلسی های خوش رنگی
اتاقی با پرده های آبی گلدار
و تخت دو نفره ای کنار پنجره
رو به روی درخت سیب
کنار قیل و قال گنجشک های عزیز
و هر صبح ابری
گل آفتابگردان بیداری یکدیگر می شدیم
شعر در وصف هوای ابری
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم
معنی شعر وصف ابر
بوسه هایم ابری می شوند
و پشت سرت
آسمان، آسمان فرو می ریزند
شعر ابر
تو نیستی، اما
وقتی به تو فکر میکنم
دریا نزدیکتر میآید
ابرهای سیاه دور میشوند
و باران
هر وقت بگویم میبارد.
شعر ابر میبارد
عشق تو آفتاب است
آنگاه که درونم طلوع می کنی
و می بینمت
آن هنگام هم که می روی
نمیبینمت
سایهی تنم می شوی و ابر خیالم
پا به پایم راه می افتی
و همراهم می شوی …
شعر ابر ها
اگر باد نبود
آسمانم را سراسر ابر نمیگرفت …
و من
این همه دلتنگ نمیشدم ابرآلود …
شعر های ابری
تنهاییام را
به کدام پنجره بگویم
که فردا صبح
چشم در چشم آفتاب رسوایم نکند!
دوست داشتنم را
به کدامین خیال گره بزنم
تا طناب دار بی کسی را دور گردنم نبافد!
و از دردهایم
برای کدام ابر بگویم
تا آبروی یک مرد را چند فصل نگه دارد
شعر در مورد ابر ها
به دنبال تو می گردم
با انگشتانم در میان ابرها جستجو می کنم
در میان بال های پرندگان و برگ ها
و تنها منظره ی رنگ پریده ی میدان شهر پیداست…!
شعر در مورد ابر
عاشقت شدم که صبح های ابری بهانه ی لبخند باشی
که صدایت طعنه بزند به خش خش برگ ها
عاشقت شدم که شعرهایم مخاطب خاص داشته باشند
شعر در مورد ابر و باران
از تو دور شدم
مثل ابر از دریا
اما هر جا رفتم باریدم
شعر در وصف ابر
در زمستانی که بیهنگام آمده بود
و ابرهایی که ناغافل،
تو
بهار را به پنجرهام هدیه کردی
شعری در وصف هوای ابری
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت؟
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت
شعر در وصف هوای ابری
پیراهنت را
به بند رخت می سپارم
از آن طرف دنیا
ابرها
دست و پای خود را گم می کنند
برای گل هایش
شعر در وصف آسمان ابری
چگونه رود می رود به سمت بیکرانه ها
که ابر گریه می کند برای رودخانه ها
شعر وصف ابر
ابرها
راه گم کرده اند
وگرنه
کوچه ی بی درخت
باران می خواهد چه کار!؟
شعر در وصف هوای ابری
دلم گرفته
روی دست خودم مانده ام
شبیه ابری شده ام
که به شاخه ی درختی گیر کرده است
و با این حال
چگونه حتی خیال باریدن داشته باشم وقتی
تنها میراث بر جای مانده ات
همین بغضی ست
که از تو
در من
به یادگار مانده است…
معنی شعر وصف ابر
به خاطرت
با همه قهر کردم!
حالا رفته ای
و من شبیه تکه ابری تنها شده ام
نمی بارم
آرام آرام
دق می کنم!
شعر ابر
تو عاشق باران بودی
رفتی…
من از غصه آب شدم
خورشید کم کم بخارم کرد
حالا سالهاست
دارم برایت می بارم.
شعر ابر میبارد
میان درختان نشسته ای ..
این عکس باید
در جنگل های شمال گرفته شده باشد
اما شمال و جنوب نقشه اهمیتی ندارد
و فرقی نمی کند
چه روز و چه ماه و چه سالی بوده …
تنها تو اهمیت داری
و چشمان ابری ات
که گویی
سوختن جنگلی را می نگریسته اند
شعر ابر ها
چیست در زمزمهی مبهم آب؟
چیست در همهمهی دلکش برگ؟
چیست در بازی آن ابر سپید،
روی این آبی آرام بلند،
که ترا میبرد اینگونه به ژرفای خیال
شعر های ابری
آه عزیزکم…
صورتت خیس شده
ابرهای بهانه ات
راه چشمانم را خوب یاد گرفته اند
شعر در مورد ابر ها
در چشم من
_این آرامگاه ابری
باران های زیادی مرده اند…
برای تسلی که آمدی
شاخه ای بوسه
آرام
برسنگ گونه ام بگذار…
شعر در مورد ابر
تو
پولدار تر از منی
لباس های گرانقیمت می پوشی
و با ماشین، هر کجا دوست داشته باشی می روی
من اما کافی ست هوا ابری شود
یا به مترو نرسم
و یا زور تلفن ام حتی به تک زنگ نرسد
آن وقت تنها می شوم، تنها می مانم
و مدام غصه می خورم
دوست داشتن ات مثل بوسیدن ماه است
من هیچ وقت نمی توانم ماه را ببوسم
شعر در مورد ابر و باران
چشم هاى تو ارتباطِ مستقیمِ باد و باران است
چشم هاى تو پیامبر باغچه و ناودان است
چشم هاى تو معجزه
چشم های تو ابر
چشم های تو..
آه اى معشوق
شعر در وصف ابر
تو مثل ابرها
از تمام شهر رفته ای
و من طوفان مهیبی ام
که تنها حیاط را به هم می ریزم
شعری در وصف هوای ابری
عاشق که میشوی؛
قشنگ می شوی
قشنگ مثلِ وقتی که باد بگیرد وُ
ابر برگردد
باران شود
وَ من چترِ تو باشم.
عاشق که میشوی؛
تو
خیلی قشنگ میشوی
شعر در وصف هوای ابری
هزار و یک اسم داری و من از آن همه اسم «لطیف» تو را دوست تر دارم
که یاد ابر و ابریشم و عشق می افتم.
شعر در وصف آسمان ابری
کارگرها
زندگی ساده و
زن های زیبایی دارند
آنها هر روز
در پایان کار
از آسمان خراش ها
ابرهای سفید تازه
به خانه می برند!
شعر وصف ابر
آب
یعنی تو که بر سرم می ریزی
پاک
از ابرهای دلتنگِ سقف خانه ات که از خیابان فرار کرده اند
به جای هر غسلی
به جای هر بارانی
شعر در وصف هوای ابری
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی ست که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن سال هاست
منتظر لحظه ی توفانی ام
معنی شعر وصف ابر
جارِ شادمانهی گنجشکان را روشنتر میشنوم،
چرا که تو اینجایی !
شکوه خورشیدُ کفکوبیِ برگها،
پنبههای وِلِنگار ابر،
لَنترانی جوبارهی فروتن
این همه را خوشتر از همیشه میبینم،
چرا که تو اینجایی
شعر ابر
عشق اگرچه حرف ربط نیست
ربط میدهد مرا به تو
شوق را به جان
رنج را به روح
همچنان که باد
خاک را به دشت
ابر را به کوه.
شعر ابر میبارد
ابرهایی که توی این عکساند
تا حالا باید جایی باریده باشند
بی گمان گلهای زیادی را رویانده اند
و بی گمان یکی از آن گل ها را کسی برای معشوقه اش برده
فکر می کنم معشوقه باید لبخندی زده باشد از شادی
بی آنکه بداند
ما در این عکس
چقدر غمگین بوده ایم!
شعر ابر ها
در این هوای ابری
هیچ چیز مرا به اندازه ی تنهایی خوشبخت نمی کند
پس این در نیمه باز را
به روی تو خواهم بست
پس با دلتنگی هام
دو گوشواره ی آبی می سازم
به گوش می آویزم
کاش بگویی
این همه که من نگاهت می کردم
کجای دنیا
مجسمه ی کوچکی میان کتاب ها
با کفش های سرخابی اش
به پنجره ای زل می زند؟
شعر های ابری
در گلوی من ابر کوچکی ست
می شود مرا بغل کنی؟
قول می دهم
گریه کم کند.
شعر در مورد ابر ها
کنار تو هیچ چیز آرام نیست
این ابرها
یک روز پایین می آیند
روبه روی پنجره فریاد می زنند
این اشک های ریزریز
یک روز دریا می شوند
و من
می نشینم گوشه ی اتاق
در خودم غرق می شوم
شعر در مورد ابر
حالم خوب است
هنوز خواب میبینم
ابری میآید
و مرا تا سرآغازِ روییدن … بدرقه میکند.
شعر در مورد ابر و باران
گاهی آنقدر واقعیت داری
که پیشانی ام به یک تکه ابر سجده می برد
به یک درخت خیره می شوم
از سنگ ها توقع دارم مهربانی را
شعر در وصف ابر
همیشه تو آسمون، از یه ارتفاعی به بعد، دیگه هیچابری وجود نداره؛
پس هر وقت آسمون دلت ابری شد، با ابرها نجنگ! فقط کمی اوج بگیر
شعری در وصف هوای ابری
به این روزها بگو به احترام بودنت بایستند.
به این ساعتها بگو آهستهتر بروند؛
میخواهم کنار دستهایت مقبرهای بسازم
و تمام ابرها را از تمام پاییزها،
تمام گنجشکها را از تمام درختها،
به صبح این خانه بیاورم،
ساعت را کوک کنم
و در انتظار «صبح بخیر» تو دراز بکشم.
شعر در وصف هوای ابری
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بیبرگی، روز و شب تنهاست،
با سکوت پاک غمناکش
ساز او باران، سرودش باد
جامهاش شولای عریانیست
شعر در وصف آسمان ابری
خشکسالی دیده ای در این چمن چون من نبود
ابر را دیدم چون در آهنگ باران، تر شدم
شعر وصف ابر
شب است و دلتنگ توام …
باید منتظر صبح بمانم
صبح شود برای ابرها تعریف خواهم کرد
دیشب بر من چه گذشت
شعر در وصف هوای ابری
زیبا
زیبا هوای حوصله ابری است
چشمی از عشق ببخشایم
تا رود آفتاب بشوید
دلتنگی مرا
معنی شعر وصف ابر
در من ابری نهفته است که به آفتاب می خندد.
چترت را فراموش کن اگر به سوی من می آیی.
فراموش کن اگر از آسمان غمی داری
.با من اینجا آرامش بی کران بارانی است
که از چشمان تو سال هاست می بارد
شعر ابر
با من حرف بزن
مثل یک پیراهن نارنجی با روز
مثل وقتی که ابر
صرف شستن یک سنگ می کند
شعر ابر میبارد
رفاقت با تو
رفاقت با بادبادکی کاغذیست!
رفاقت با باد دریا و سرگیجه…
با تو هرگز حس نکرده ام،
با چیزی ثابت مواجه ام!
از ابری به ابر دیگر غلتیده ام،
چون کودکی نقاشی شده بر سقف کلیسا
شعر ابر ها
دوستت دارم
اما نمىتوانى مرا در بند کنى
همچنان که آبشار نتوانست
همچنان که دریاچه و ابر نتوانستند
و بند آب نتوانست
پس مرا دوست بدار
آنچنان که هستم
و در به بند کشیدن روح و نگاه من
مکوش!
مرا بپذیر آنچنان که هستم.
شعر های ابری
گفتی که ابر گشت فلانی ز آب چشم
این ابر مدتی ست که اندر هوای تست
شعر در مورد ابر ها
زمین سوخته را ابر می کند سرسبز
امید نامه صائب به ابر رحمت اوست
شعر در مورد ابر
از فروغ ماه می گردد به آب وتاب ابر
جلوه شکر کند باشیر، در مهتاب ابر
شعر در مورد ابر و باران
دور ساغر بی هوای ابر پا در گل بود
بادبان کشتی می ابر دریا دل بود
شعر در وصف ابر
شرب گل از ابر بود شرب دل از صبر بود
ابر حریف گیاه صبر حریف صبا
شعری در وصف هوای ابری
همت من همچو رعد نکته من همچو ابر
قطره چکد ز ابر من چون بفشارد مرا
شعر در وصف هوای ابری
چون ابر دو چشمم بستد جوهر آن بحر
بر چرخ وفا آید این ابر روانم
شعر در وصف آسمان ابری
چون ابر بسی اشک در این خاک فشاندیم
وز ابر گذشتیم و بدان ماه رسیدیم
شعر وصف ابر
هزار ابر عنایت بر آسمان رضاست
اگر ببارم از آن ابر بر سرت بارم
شعر در وصف هوای ابری
دیده همچو ابر من اشک روان نباردی
گر تو ز ابر مرحمت بر سر من بباریی
معنی شعر وصف ابر
به باد باده پراکنده گشت ابر سخن
فرست باده بی ابر را که رزاقی
شعر ابر
از خنده برق ابر در گریه شده
وز گریه ابر باغ در خنده شده
شعر ابر میبارد
هنگام نثار و درفشانی
چون ابر به وقت نوبهارید
شعر ابر ها
عاشقا از شمس تبریزی چو ابر
سوختی لیکن ضیا آموختی
شعر های ابری
آنکه چون ابر خواند کف ترا
کرد بیداد بر خردمندی
شعر در مورد ابر ها
تا چند حسرت چمن و سایه های ابر
کو گریه ئی که خنده کنم بر هوای ابر
شعر در مورد ابر
چو ابر زلف تو پیرامن قمر می گشت
ز ابر دیده کنارم به اشک تر می گشت
شعر در مورد ابر و باران
چو قطره گر چه فتادم ز چشم ابر بهار
سرم به ابر رسیده است تا گهر شده ام
شعر در وصف ابر
دانی چرا چون ابر شد در عشق چشم عاشقان
زیرا که آن مه بیشتر در ابرها پنهان شود
شعری در وصف هوای ابری
سحرگاهان چکید از قطره ابر
گلوتر گشت مرغ صبح خوان را
شعر در وصف هوای ابری
لاله را سودای خامی بود، با صد شربت ابر
از دماغ لاله نتوانست سودا بر گرفت
شعر در وصف آسمان ابری
چگونه صبح بخندد که روی ابر سیاه
سفیده کرد و ز دیبا بر او نقاب انداخت
شعر وصف ابر
من ز غم گلرخی ژاله فشانم چو اشک
ابر درین واقعه با من گریان یکی ست
شعر در وصف هوای ابری
تویی طرفه سواری زانکه خورشید
بود بر ابر و بر برابرش نباشد