برایت
دلتنگی عصر پاییز را می فرستم
مثل کلاغ های دم غروب
هیچ جا نیستم
فقط گاهی
یکی از پرهایم می افتد.
عاشق پاییز بودم
اکنون برای زمستان جان می دهم
آخر عزیز دلم
تو خودت را
در لباس های زمستانی ات دیده ای؟!
مرا برای روز مبادا کنار بگذار!
مثل مسافرخانه ای متروکه ام
در جاده ای سوت و کور
یک روز
خسته از راه می رسی و
جز آغوش من
برایت پناهی نیست.